گاهی آره ... گاهی نه
گاهی آره ... گاهی نه
آه ای شازده کوچولو
گاهی نگاهم به تو خیره می شود .....گاهی نه
گاهی صدای پایت را می شنوم .... گاهی نه
گاهی می گویم کاش بدانی که همیشه در انتظارت هستم ...گاهی نه
گاهی می گویم کاش یه کمی باران ببارد....گاهی نه
دوستان عزیزم...یاران قدیمی .. صمیمی... سلام .... گاهی من به اعجاز سلام ایمان دارم ....گاهی نه
آه ای شاه زاده کوچک قصه ها
گاهی تو را می بخشم به امواج دریا ... به دریای رویا ... گاهی نه
گاه در رویای تو چنان همه جهانم سبک می شود ... که گاهی پلک می زنی و جهانم را باد می برد....گاهی نه
این همه اعجاز برای توست ؟ ... این همه عصایی که تبدیل به مار شده است برای توست؟
گاهی به جادو معتقد می شوم .....گاهی نه
می خواهم رازی را به تو بگویم .... می دانی راز اینکه قلب تو تپش دارد چیست ؟ من هر وقت که دل تنگت می شوم ... پشت در قلب می آیم و در می زنم
گاهی دلم برایت تنگ می شود.... گاهی نه... و این راز تپش قلب توست
این نشانی توست که برادرم پوریا به من داده است
سیاره عطر گل سرخ از دیار ستارگان ... شهر تکاپوی دریا ... خیابان پنجم گل سرخ ... پشت بن بست احتمال صفر مطلق ... کوچه غریبان ... پلاک 9 سالگی
آه...گاهی به نشانه ها شک می کنم .... گاهی نه
طفلک ناز من
همه جهانم در چشمان توست
گاهی چشمانت را می بندی و جهانم را در ظلمات فرو می بری ... گاهی نه
گاهی بغض می کنی ....گاهی نه
نمی دانم می شود حضور تو را با چشم دید....زمانی هستی و تو را با چشم میبینم ... و زمانی که نیستی می گویم : تو هستی ... ولی من تو را نمی بینم
حقیقت این است ... گاهی به چشمانم اعتماد می کنم .... گاهی نه
راستی....این تو بودی که ساکنان زمین را اهلی کردی ... پس چرا هیچ کس اهل جایی نیست ... پس چرا هیچ کس اصالت ندارد
آه ای مه ناز من........گاهی به اهل زمین مشکوک می شوم ...گاهی نه
ببینم ... هنوز هم بی جهت می خندی یا نه ؟ ببینم ...هنوز هم باد شب گرد مزاحم پشت سکوت شیشه ی پنجره ات می تازد ؟ راستی ..باز هم می ترسی یا نه
عمر بادها نباید به این درازی باشد... گاهی به آمار زمین شک می کنم ... گاهی نه
راستی ...از گل سرخت چه خبر ؟؟ آخرین بار که آهنگ سفررا خواندی ... گل سرخت پژمرد...تا که آبش بدهی ...تا که نازش بکنی...تا که شاید تو پرستاری
او را بکنی... راستی ...از پرستاری گلها چه خبر؟؟
به نظر .. لحظه با تو بودن زود طی می شود ...لحظه بی تو بودن دیر طی
گاه به عدالت زمان اعتراض دارم .....گاهی نه
راستی ...تا یادم نرفته...یک پیغام برایت دارم
از وقتی از این جا رفته ای... یک پرنده روی درخت آشیانه ساخته و دائم می گوید ...کو کو ... کو کو .... نمی دانم جوابش را چه بدهم
ای وای ... گاه به جواب هایم مطمئنم ... گاهی نه
یک بار انتتخاب می کنی بمانی ... یک بار انتخاب می کنی بروی
گاهی از انتخاب هایت کلافه می شوم .... گاهی نه
از تو فقط خاطره هایت برایم مانده ....واقعا سهم من از تو همین است
گاهی به سخاوت روزگار تردید دارم ...گاهی نه
راستی....حواسم نبود ... دارم خواب می بینم که تو رفته ای
گاهی برای بیدار شدن بی تابم ... گاهی نه
زمانی که باران می بارد ... چترم را بالای سرم نگه می دارم تا سهم خودم را از باران بردارم ... ولی آخر باران یک قطره هم در چتر من نیست
وقتی آخر باران قهر می کنم که چرا خدا به من باران نداده است ... و خدا می گوید : بنده من ... من باران را فرستادم ... ولی تو چترت را برعکس گرفتی تا خیس
نشوی
گاهی از برعکس نگه داشتن چترهایمان خنده ام می گیرد ... گاهی نه
تیر سرمای زمستان وسط پیشانیم را هدف گرفته است ...همیشه سرم از سرما یخ می کند
و من هم
گاهی سرگرم خدا هستم ....گاهی ... نه!!..........همیشه سرگرم خدا هستم
این یک متن واقعی است.................................البته گاهی واقعیست .... گاهی نه...........................................................
دوشنبه 15 اسفند 1390 - 11:41:24 PM