هنوز هم یک آرزو برایم مانده
زمانی که از این وبلاگ خداحافظی کردم.....بسیار دلم گرفته بود ...آخه دوری از شازده کوچولو برایم سخت بود....دلگیر و دمق رفتم به بوستانی در نزدیکی خودمان...و نشستم روی نیمکتی که یک پیر مرد هم در یک طرفش نشسته بود
گویا هفتاد و نه سال از اولین بهارش می گذشت....وقتی دید که من خیلی گرفته و ناراحت هستم...بدون اینکه سلامی کرده باشیم گفت : سه آرزو کن تا براورده شود...فهمیدم که دوباره یک پیر مرد می خواهد نصیحتم کنم...با گستاخی گفتم : پدر جان...ببخشید ولی اصلا ظرفیت نصیحت شنیدن را ندارم و خیلی گرفته و دلم پر از غصه است ... او گفت : چرا دلت پر از غصه است در حالی که سه آرزو داری که براورده شود...توی چشمهای پیرش دیدم که خبری از نصیحت نیست و شرمند گفتم : آخه شازده کوچولو برای بدرقه من نیامد...او خودش قول داده بود که می آید ...ولی نیامد....او گفت : من هم پنجاه و پنج سال پیش ...درست روی همین نیمکت منتظر شازده کوچولو بودم...گفتم چطور ؟؟ و برایم تعریف کرد
او گفت پنجاه و پنج سال پیش ...من هم دلم پر از غصه بود...و افسرده ونالان آمدم روی همین نیمکت نشستم...ولی آن روز یک پسر بچه نشسته بود کنارم.. موهایش هم طلایی بود...به سوال های من جواب نمی داد....می دانی آخه بچه بود ...بچه ها فقط به سوال هایی که می فهمند جواب می دهند...آن زمان نمی شناختمش...بدون سلام کردن به من گفت : سه آرزو کن تا براورده شود... من هم به او گفتم : پسر جان...من اصلا حوصله کودکان را ندارم....ولی او معنی حوصله نداشتن آدم بزرگ ها را را نمی فهمید...آنقدر اصرار می کرد که طلاقتم به سر رسید وبا عصبانیت به او گفتم : آرزو می کنم تو بری به جهنم...ناگهان دیدم که او غیب شد...گیج شده بودم ...گفتم نکند که راست می گفت و با آرزوی من واقعا رفته باشد به جهنم...تصمیم گرفتم که آرزو کنم تا برگردد....چشم هایم را بستم و آرزو کردم که او برگردد..تا چشمهایم را باز کردم دیدم که روبرویم نشسته است و موهای طلایی زیبایش کمی سوخته بود و چهره اش هم برافروخته شده...به من گفت : این چه آرزویی بود که کردی ؟؟ چرا منو به جهنم فرستادی؟؟.. ولی باز هم ممنونم که آرزو کردی که من برگردم....ولی با این سماجت و لجبازی در واقع به خودت زیان وارد شد....چون دو تا از آرزوهات سوختند
او را در آغوش گرفتم و نوازشش کردم و از او دلجویی کردم...وقتی که رفتم برایش آب بیاورم...دیگر او را ندیدم
حالا....پنجاه و پنج سال از آن ماجرا می گذرد....و من هنوز یک آرزو دارم
آن کودک.... شازده کوچولو بود
هر زمان که از این دنیا دلگیر می شوم....به این امید دارم که من هنوز یک آرزو دارم و خدایی هست که آن را برآورده کند
دوستان عزیزم دوباره سلام........این بود شرح واقعه ای که بعد از خداحافظی از شما برایم اتفاق افتاد
من هم هنوز یک آرزو دارم....و خدایی را دارم که قادر است آن آرزو را برآورده کند
تشکر می کنم از پیام هایی که به صورت ایمیل به من دادید...و من را شرمنده کردید....و یک تشکر مخصوص را می خوام بکنم از کسی که ریسمانی را به دور پایم بست تا یک مدت دیگر در خدمت شما باشم
یلدا خانم عزیز
و
داداش پوریا
من تا همین الان ایمیل هایم ررو چک نکرده بودم....چی می توانم بگم؟؟ ....اصلا چی کار می توانم بکنم؟؟با دیدن این ایمیل ها...گستاخی بود اگر دوباره نمی آمدم
و واقعا عرض می کنم...که قصد خودنمایی را نداشتم
ولی از بخت بد من ...مدتی را می توانم بمانم
شازده کوچولو....من باز هم به انتظارت هستم
پس ببین یادت بمونه
کسی هم اینو ندونه
زنده بودیم اگه فردا
وعده ما لب دریا
این یک داستان واقعیست...........................................هنوز یک آرزو برایم وانده..........................................................
دروود بر مجتبی
مطلب قبلی که نوشتم فقط برای شفاف سازی موضع خودم بود ،برای بنده خیلی مهمه در این فضای مجازی شخصیت طرف مقابلم رو خوب درک کنم تا در بحثها و گفتگوها دچار سوء تفاهم نشم و برای همین بود که گفتم در بند هیچ دینی نیستم و الا فرمایش شما درسته که عقاید هر شخص به خود همان شخص مربوطه ، متاسفانه در مملکتی زندگی میکنیم که عقایدمون به ما تحمیل میشه
از شما عذر میخوام که صفحه وبلاگ شما رو خط خطی کردم
سپاس ای انسان
پادشاه عزیز (کینگ)سلام ودرود بر شما
حتما خدمت می رسم
فریاد عزیز
درود بر شما
مسئله اعتقادات شما یک امر شخصی است...و برای ما هم محترم است...حتما شما جستجو و تحقیق کردید که هیچ دینی رو قبول ندارید..و من برای این تحقیق شما ارزش قائلم....خداوندی که او را می پرستم هم برای این کار شما ارزش قائل است....و شما برای او بهتر از من هستید چون شما رفته اید و تحقیق کردید و برسی کردید ...آن وقت می گویید که من پیرو هیچ دینی نیستم ...ولی من هیچ تلاشی برای این کار نکردم...پس مقام شما بالاتر از بنده است
حالا هر اعتقادی که دارید......برای من هم محترم است و این دلیل نمی شود که اگر من عقاید شما را قبول ندارم ...به شما توهین کنم...چون خدایی که من می پرستم اجازه این کار را به من نداده است....خدای من نه خدای عرب هاست و نه خدای این حکومت....من ذات حق را می پرستم.وممنونم از مطلب زیبای شما..چند وقت پیش هم خانمی بنام ترنم سکوت بودند که ایشان هم مثل شما می اندیشیدند....ولی اداب زندگی کردنه متمدنانه را می دانستند مثل شما
و شاید خود شازده کوچولو خواسته که به دیدن شما بیاید و یا اینکه شما خواستید به دیدنش بروید ....وگرنه شازده کوچولو یک پسر بچه است و زیاد هم نفوذ ندارد
به هر حال ممنونم
داداش پوریا
بخدا که هر چی ازت بگم کمه........ببخشید که دیشب به یکباره خداحافظی کردم.....ولی پای رو کم کنی وسط کشیده شد.....گفتند اگر خداحافظی کنی یعنی میدان را خالی کردی و می رویم برای اذیت یکی از آبجی هایی که اندازه دوتا آبجی دوستش دارم...برای این موندم
مطالب جدیدی در وبلاگم قرار داده ام اگر خواستید سری به آنجا بزنید
دروود بر مجتبی
داش من مسلمانزاده ام و امروز اعتقادی به هیچ دینی ندارم اما بعضی از اتفاقها و نشانه ها رو میتونم ببینم
روزی که برای اولین بار با شازده کوچولوی شما آشنا شدم به دنبال مطلبی از چارلی چاپلین گشتم و جالب بود که پس از جستجوی در گوگل بر روی اولین مطلب کلیک کردم ودوباره شازده کوچولو را دیدم
قدرت شازده کوچولوی شما تا حدی بالاست که من بین میلیونها موضوع در اولین انتخاب به مطلبی مشابه پست شما برخورد میکنم
به نظرم جالب اومد تا با شما هم این موضوع را درمیان بزارم فارغ از هر تصور دیگری ،آدرس وبلاگ را در ابتدای موضوع قرار دادم تاخودبه صحت گفته ها پی ببرید و جالب تر بعد از آن گفته چارلی چاپلین را بخوانید
ابجی الیسا
سلام و ممنونم
ببخشید کمی بی ادبانه حرف می زنم
فریاد جان درود بر شرف شما و ممنونم از این نوشته زیبا شخصیت شازده کوچولو درون مایه مطالب من است و اگر شازده کوچولو را در داستانی وارد می کنم ...دلیل بر این نیست که داستان شازده کوچولوی آنتوان دوسنت اگزوپری ..این داستان است...داستان شازده کوچولو یکی است و آن را همه می شناسیم چقدر خوب شد که این مطلب را ارائه کردید تا من هم یک حرفی را بزنم به خدای احد و واحد...من قصد ندارم که مدرکم را به رخ بکشم ....اگر دروغ می گویم ...از خداوند خواهش می کنم همین حالا من را رسوا کند....دفعه قبل که خواستم بروم ..می خواستم برای مدتی و بعد از سفری برگردم ولی هنگامی که الناز خانم اون مطالب رو فاش کردند...مطمئن شدم که دیگر بر نخواهم گشت....من شدیدا بیزارم از اینکه مرا بجز زره ای از این عالم که خداوند خلق کرده است .. طور دیگر ببینند...دوباره سوگند می خورم به خدای احد و واحد که فقط و فقط بخاطر شخصیت آقا پوریا و این که در وبلاگشون به من امر کردند که برگردم ..برگشتم من مگر چه کار خارق العاده ای انجام دادم ...و یا مگر شاخ غول را شکستم....من هم زره ای هستم در این عالم و کوچکتر بقیه...ولی متاسفانه کسانی که نمی دانند فکر می کنند که من قصد دارم که خودم را به رخ بکشم و مدارکم را ...یا خدایی ناکرده من خودم به الناز خانم گفتم که اون مطالب رو بگوید...این تضادها به شدت مرا آزار می دهد ...چون عده ای که به من لطف دارند فکر می کنند که من چه انسانی هستم و عده ای که نمی دانند فکر می کنند که چه انسان پستی هستم که به رخ می کشم...مگر ما چند روز زنده ایم که بخواهیم نصف آن را به معرفی خودمان یا به رخ کشیدن خودمان بگذرانیم باز هم می گویم....قسم به مقدسات عالم که من قصد نداشتم چیزی را به رخ بکشم....و فقط و فقط بخاطر برادرم پوریا و اینکه حرفش را شهید نکنم دوباره برگشتم ....ولی فکر می کنم که اگر نباشم برای خود من بهتر است و برای افکار بقیه هم بهتر است...من هیچ هستم و هیچ هم خواهم بود به هر حال فریاد جان ممنونم از اینکه این مطلب را ارائه دادید ... و داداش پوریا....دیدی که من حرفت رو شهید نکردم و برایم قابل احترام هستید و خواهی بود..ممنونم
مجتبي وبلاگت خيلي سنگين شده ها ؟
دوستان عزیزم
درود بر شما
فریاد جان ....سلام و ممنونم.........خیلی خوشحال می شم اگر اون مطلب رو باز گو کنید ...حتما سرشار از نکته است....پس لطف می فرماید بگید؟؟؟؟ ممنونم
داداش میلاد
چشم ....حتما مییام و ممنونم که دعوت کردی...هدیه چی دوست داری
داداش پوریا
می دونی که دوست دارم
واقعا با حرف های تو موافقم......ما همه انسان هستیم و یک جور آفریده شدیم....فریاد جان هم از گل است....میلاد جان هم از گل است ...من هم از گل هستم ....شما هم از گل هستید....پس هیچ کدام بر دیگری برتری نداریم
چه فرقی می کند ...مسیحی باشیم ....مسلمان باشیم ..زردشتی باشیم..یهودی باشیم ..وووو .... همه از یک جنس هستیم...و یک خدا را پرستش می کنیم
مقامی که انسانها به همدیگر می دهند ...فردا فراموش شدنی است
و این مقام ها ...قراردادی هستند بین ما انسانها.....و هیچ ارزشی ندارد
ولی برتر از همه ما ...کسی است که قلبش به خدا نزدیک تر باشد
در بقیه موارد ...همه یکسانیم
ممنونم داداش
پریسا خانم
آبجی گلم
درود بر شما
بخدا که شرمنده می کنید و من اندازه این حرفها نیستم....و خوشحالم که لحضاتی باعث خندیدن شما بودم و شاد شدید
آبجی گلم
پرستو خانم
درود بر شما و ممنونم از محبتتون
البته اون آیه برای سوره آل عمران آیه 26 است...و خدا رو شکر می کنم که خواهرانی فهمیده مثل شما دارم
آبجی الناز
سلام
ممنونم از شعر زیبای شما
نمی دونم جادوگر فحشه یا تعریف؟؟؟ شوخی میکنم.......بخدا که بهترین هدیه رو دادید به که گفتید با خدا آشتی کردید
ممنونم از شما
سپاس گزارم
دروود بر مجتبی
شازده کوچولوی شما چه موجود پر انرژی و با نفوذیه
البته من دفعه اولمه که با شازده کوچولو برخورد کردم ، اما بعد از خوندن پست شما بطور اتفاقی با مطلبی با همین مزمون مواجه شدم
اگر مایل بودید آن را برایتان بازگو کنم
سلام داداش.خوبی؟
آقا یه جشن کوچولو گرفتیم تو وبلاگ با بچه ها.جشن تولد منه.خوشحال میشم تو وبلاگم ببینمت.
سلام مجتبی جون
آجی پرستو راست میگه.آخه همیشه وقتی برات کارت می دادم و از تو تعریف می کردم همین آیه رو برای منم می فرستادی
ببخشیذ که اینو می گم ولی اون موقع من تو دلم به تو می خندیدم .می گفتم توی قرن 21 دیگه این حرفا معنی نداره ولی حالا دارم به چشم میبینم که وعده های خدا راستن.از هر کجای تو تعریف می کردم باز می نوشتی
بگو بار خدایا.ای پادشاه هستی.تو هرکه را خواهی ملک و سلطنت بخشی و از هر که خواهی عزت باز پس گیری
هر که را خواهی عزت بخشی و هر که را خواهی خار گردانی
(مائده آیه 12)
البته نمی دونم درست نوشتم یا نه چون از روی آجی پرستو نوشتم
ولی مهم نیست که درسته یا نه این مهمه که وعده ای که خدا داده به حقیقت پیوسته
خدا هم به تو چهره زیبا داده و هم دانش زیاد.
پس خدا به تو خواسته که عزت بده
میشه سفارش من رو هم به خدا کنی
راستی خدا به داداش پوریا هم خواسته که عزت ببخشه
خوشبحال شما داداشا
سلام مجتبی بزرگ
از بچه ها شنیدم که تو چه آدم بزرگی هستی و به روی خودت هم نمیاری
چند وقت نبودم
ولی یادته هر وقت توی کارت ازت تعریف و تمجید می کردم این آیه از قرآن برام می فرستادی دقیقا نوشتمش و حتی حفظش کردم
شبی در پشت یک تاریکی نمناک و بارانی . تو را با لهجه گلهای نیلوفر صدا کردم
تمام شب برای با طراوت ماندن باغ قشنگ آرزوهایت دعا کردم
پس از یک جستجوی نقره ای در کوچه آبی احساس
تو را از بین گلهایی که در تنهاییم مانده جدا کردم
و تو در پاسخ به آبی ترین موج تمنای دلم گفتی
دلم حیران و سرگردان چشمانیست رویایی
و من تنها برای دیدن زیبایی آن چشم. تو را در دشتی از تنهایی و حسرت رها کردم
همین بود آخرین حرفت
و من بعد از عبور تلخ و غمگینت
حریم چشم هایم را به روی اشکی از جنس غروب ساکت خورشید وا کردم
نمی دانم چرا رفتی .شاید من خطا کردم
و تو بی آنکه فکر غربت چشمان من باشی
نمی دانم کجا ؟ تا کی ؟ برای چه
رفتی و بعد از رفتنت باران چه معصومانه می بارید
و بعد از رفتنت یک قلب رویایی ترک برداشت
و بعد از رفتنت رسم نوازش در غمی خاکستری گم شد
و بعد از رفتنت دریاچه بغضی کرد
انگار کسی فهمید تو یاد و نام من را از یاد خواهی برد
و من با آنکه می دانم تو هرگز نام من را با عبور خود نخواهی برد
و هم در پاسخ به این بی وفایی ها بگو
که در راه عشق و انتخاب او خطا کردم
و من در حالتی مابین اشک و حسرت و تردید
و من در اوج پاییزی ترین ویرانی یک دل
سلام و درود بر عزیزان
داداش محمد رضا
درود بر شما
ممنونم از تشریف فرمایی شما....قدم به روی چشم من گذاشتید
آبجی راضی
سلام و درود بر شما
ممنونم خواهرم..............این کوچولو رو هم از جانب من ببوس
و اما داداش پوریا
سلام داداش
داداشی یه دفعه بگو که می خوای منو آب کنی ؟؟؟ داداشی وجودت طلاست ...باطنت برفه
داداش پوریا
بخدا من پیش شما عددی محسوب نمی شم
داداش برای فردا نگران نیستم.....چون مطئنم که فردا بیشتر دوستت دارم
آقا علی رضا
سلام و درود بر شما
خوش آمدید..........قدم به روی دیدگان من گذاشتید
آقا علیرضا......اولا که من مال این هفته نیستم که دوستان بخوان بخاطر من برن
بر فرض محال هم اگر این چنین باشد و همه بخاطر من از این سایت رفتن.....من هم بخاطر داداش پوریا رفتم
داداش پوریا بود که با رفتنش زلزله به پا کرد
باز هم ممنونم و خوش آمدید به سرای خودتان
عمو ایرج ....استاد ایرانی
درود بر شما
استاد ممنونم از محبت همیشگی شما.........بخدا دل کندن از شما محال است
ممنونم
پریسا خانم
خواهر خوبم
درود بر شما
ممنونم از محبت شما..........من چند بار خواهش کردم که مسائل رو شخصی نکنید ولی شما هر بار روی مرا به زمین انداختید....در مورد داداش پوریا که حق باشماست و من هم موافقم....ولی در مورد خودم مبالغه می فرمایید
به هر حال ممنونم
دوست گرانقدر من
مسعود جان
درود بر شما
داداش.......مگر می شود که از شما دل کند....شما چشم و چراغ ما هستشد
و به گروه فیزیک خوش آمدید...در آنجا بزرگانی چون استاد ایرانی و دکتر اردستانی حضور دارند که با ورود شما جمع بزرگان کامل تر شد
ممنونم از حضور شما
داداش پوریا
داداش ........میخواهی من رو با این حرف ها آب کنی دیگه؟؟ داداش من هر لحظه از تو یاد می گیرم
داداش پوریا ...من در مقابل شما..........انتهای جدول رده بندی هستم چه برسه به دوم و اول بودن
داداش خیلی گلی من از صمیم قلب دوستت دارم
سارا خانم
من همین دوساعت پیش این مطلب رو گذاشتم.....ولی به روی چشم...یه زره بمونه بعدش مطلب جدید میزارم
حمید رضا جان
سلام وممنونم برای کامنتتون
شیوه جدیده برای بیرون کردن من از این سایت نه؟؟؟؟خواهش می کنم من رو وارد این حاشیه ها نفرمایید
داداش ببخشید که کامنتتون رو پاک کردم....اگر برای من نوشته بودید پاک نمی کردم ولی پای کس دیگه ای هم در میون بوده
این وصله ها به ما نمی چسبه داداش
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
درود بر شما موفق باشین
دوستان عزیزم
درود بر شما و ممنونم
سارا خانم
ممنونم از حضورتون
ولی ببخشید من نفهمیدم ....به پای کی باید پیر بشم؟
ممنونم
داداش داریوش
درود بر شما
بخدا داداش دلبستگی شما......نمی زاره جایی برم و شما برادر بزرگتر من هستید و دوری از شما یک امر محاله
ممنونم داداشم
یلدا خانم
درود بر شما
ممنونم از محبت بی دریغ شما........شما بینهایت به من لطف کردید و من مدیون شما هستم
امیدوارم بتوانم جبران کنم
داداش پوریا
درود بر شما
داداش ..........شما برای ما بزرگتر از معلم و استاد هستید
این قدر وجودت طلاست که دوری از تو محاله.....من تو رو خیلی دوست دارم.......چون برادر بزرگ من هستی
همین رو بدون که وقتی فهمیدم که برگشتی و از من خواستی که بر گردم....معطل نکردم
داداش دوست دارم
سپاس گزار لطف و محبت همه دوستان
تویی راز بودن .. تمام .. به همین سادگی
بالهایش را برایم جا گذاشت و رفت
17789 بازدید
2 بازدید امروز
11 بازدید دیروز
102 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian